Tuesday, May 30, 2006

Free Mana Neyestani& Meherdad Ghasemfar

Jay Baba, What a non-sense! just got the news that Mana is arrested.... Do not know who is Meherdad Ghasemfar (another journalist perhaps/ Editor of the paper?) but i always liked Mana's art of caricaturing! These days, to divert the attention of people from their ‘real’ problem, the mullas are into another 'typical' mischief: the Azaries protest against an article in Iran Newspaper….first, I also though that there is ‘something’ (an intentional insult to the Turks in Iran), but when I saw the actual cartoon and got the context this morning, I see that this is JUST an excuse! A ‘good excuse’ to revenge and harm the people! Because Mana’s art, have been always very expressive, SHARP, AND at the service of LIGH = LOVE (naturally against the ‘dark forces’!)

This is the price one pays for being a ‘truthful artist/journalist’ in that ‘occupied land of Persia’! This makes me apublish something I wrote a long time ago, when Zahra Kazemi, another truthful journalist, was murdered by that ‘Judge’, in a most brutal inhuman fashion, inside Evin prison in Tehran! It is VERY emotional, that is why I did not publish it so far, but why not now?! Have saved it ‘as a draft’ in one of my blogs and will post it asap. Following is from http://farshadebrahimi.blogsky.com/?PostID=116 + some editing.......


درباره ماجرای کاریکاتور روزنامه ایران و اتفاقات پیرامونش ...
.... به نظر من آن چیزی که در این روزها کسی از آن نمی گوید مانا
نیستانی و مهرداد قاسمفر است ! و هرکس با توجیح خودش ! حکومت ایران که اصلا دل خوشی
از روزنامه نگاران ندارد و الان سعید مرتضوی میدانم که ته دلش دارد غنج می رود که
بالاخره دلیلی پیدا کرد که مانا را که بسیار از کاریکاتورهای وی همه میدانیم حضرات
شاکی بودند بازداشت کند و همینطور مهرداد ... هر دوی این عزیزان الان قربانی بیش از
دو دهه بایکوت اقوام ایرانی شده اند ، همه میدانیم که در این کاریکاتورها
عمدی در کار نبوده است.
این عین واقعیت کار روزنامه نگاری است ، آنهم در کشور
مثل ایران ، یادش بخیر اولین روزی که می خواستم بروم در بهار بنویسم و کارم را در
آن روزنامه شروع کنم پور عزیزی که واقعا عزیز است گفت سند خانه کنار گذاشتی
؟! این روزنامه نگاری است هرچقدر هم که احتیاط کنی هر چقدر هم که هواست
به همه چیز جمع باشد یکهو می بینی یکی از یه جایی حالا یا دولتی است و یا یکی
از همان آدمهای حرفه ای و همیشه ناشناخته شاکی می شود . بهانه ای دست و پا
میشود و جنجالی برپا . اصلا کاری به روزنامه نگاران حرفه ای و یا سیاسی نویس
ندارم مگر نم نبات و بچه های دانشجوی پلی تکنیک در نشریه موج سیاسی کار بودند
؟ داستانی نوشتند و یادتان هست که موجی به یکباره در کل ایران به پا شد ! و
تا پای اعدام خیلی ها می خواستند آن بچه ها را بکشند و یا مگر یادمان رفته آنچه که
بر سر هفته نامه " خانه " آمد ؟ من گرچه به تمام حساسیتهای این روزهای هموطنان آذری
زبانم احترام میگذارم و با آنان همدردی هم می کنم و تمام آنچه که این روزها بر این
عزیزان میگذرد را محکوم میکنم اما اینرا هم می دانم و شک هم ندارم که مانا
روحش هم خبر نداشت که استفاده از اصطلاحی روزمره، که همه می گویند و این
روزها دیگر متعلق نیست به گویش خاصی در کشور بهانه ای بشود برای این اتفاقات
. مانا تا همین‌جایش هم بیش از آن‌چه باید، تاوان پس داده است. تمام
آنچه که این روزها دارد انجام می شود یک داستان طنز تلخ و یا سیاه است ! عده ای در
صدد تخلیه تمام بغض های فرو خورده خویش هستند و عده ای دیگر نیز از سر بی اطلاعی
بازیچه جنجال آفرینان و عده دیگری هم بساط معرکه گسترده اند و در صدد تسویه حسابهای
خویش این بوده بدشانسی مانا و سردبیر. نمی خواهم دچار توهم توطئه بشوم و
دشمن دشمن بگویم ! ولی با خود میگویم همین چندی پیش سریالی از تلویزیون پخش
می شد که بیشترین اهانتها را به آذری زبانان ما میکرد و شخصیتهایش با لهجه
آذری چه ها میکردند ، چرا آن موقع به یکباره این اعتراضات شکل نگرفت ؟ و یا چرا
وقتی در فیلم سینمایی در همین جشنواره امسال که البته بسیاری هم اعتراض
کردند بسیار بدتر از این به آذری زبانان ما توهین شده بود صدای از جایی بر
نخواست ؟ چرا باید باز دوباره و مثل همیشه این روزنامه و روزنامه نگاران باشند که
هزینه نابخردی حاکمان را بدهند ؟
این روزها تبریز ، ارومیه ، زنجان ، اردبیل ،
نقده و همه آذری زبانان میهن پهناورمان ایران در تب و تاب هستند در
مقابل مجلس در خانه ملت قلع و قمع شان می کنند و در خانه هایشان هم به ضرب
باتوم و ... با آنها بر خورد می کنند و دنیا صدای آذربایجان را شنیده
است و همه ما هم میدانیم که مشکل کاریکاتور مانا نیست ، و اصلا شاید
آحاد معترضین نه مانا را بشناسند و نه ایران جمعه را خوانده باشند و نه اصلا شاید
آن کاریکاتور را دیده باشند ، مشکل بسیار بزرگ‌تر از چند حرف لاتین ‌است که
مانا در دل کاریکاتوری نوشته است ... مشکل در جای دیگری است که پیش از
این گفته ام !
پس، امروز وظیفه ماست که همه ما اعم از ترک و لر و کرد و
بلوچ و عرب ، همه ما ایرانیان ضمن اینکه در شکستن بغض آذری زبانانمان در
اینهمه جوری که بر آنها رفته است ، با آنها همراه شویم ، آزادی این دو
عزیز را نیز خواستار بشویم و بخواهیم تا روزنامه ایران را دوباره آزاد کنند تا حد
اقل این روزنامه نگاران فرصتی بیابند تا بتوانند از حق پاسخگویی در برابر آنچه که
این روزها پیش آمده استفاده کنند ....

0 Comments:

Post a Comment

<< Home